داستان عاشقانه2
نوشته شده توسط : amin

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون... بعد از یک ماه پسرک مرد... وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد... دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده... دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد... میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد





:: موضوعات مرتبط: متن های عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه , داستان کوتاه ,
:: بازدید از این مطلب : 744
|
امتیاز مطلب : 1245
|
تعداد امتیازدهندگان : 861
|
مجموع امتیاز : 861
تاریخ انتشار : 2 دی 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
تارا در تاریخ : 1390/12/4/4 - - گفته است :

/weblog/file/img/m.jpg
... در تاریخ : 1390/11/30/0 - - گفته است :
سلام وبت خیلی قشنگ گلم

/weblog/file/img/m.jpg
Helia در تاریخ : 1389/10/4/6 - - گفته است :
vaaaaaaaaaaaay kheyli ghashang bod
akhey bichare
mamnon dos jon


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: